بای بای(؟؟؟؟) سفید
سلام عزیزدلم خوبی؟خوشی؟حال واحوال چطوره؟ایشالا که خوبی گلم امشب اومدم تا یه قصه ی قشنگ و برات بنویسم یکی بود یکی نبود،زیر گنبده کبود غیراز خدا هیچکس نبود.توی یک روز گرمه تابستونی یه نی نی خوشکل مشجلی دنیا اومد که این نی نی پسمل بود .مامان وباباش این نی نی رو خیلی دوس داشتن واز اومدنش خوشحال بودن وهرروز باش بازی میکردن تا اینکه یه شبی این پسمله ناز خیلی خیلی گریه میکرد واصلاهم ساکت نمیشد مامان وبابام که طاقت گریشو نداشتن فکر کردن که یه هدیه ی کوشولو بهش بدن تاشاید آروم بشه نی نی هم از اون هدیه خیلی خوشش اومد وخوشبختانه ساکت شد وکنارش لالا کرد نی نی کم کم به این هدیه عادت کرد طوری که بدون اون خوا...
نویسنده :
♥♂مامان و گاهیم بابا♥♂
3:50